شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۸ ق.ظ
بر هم نزن نماز مرا ، بی هوا نزن
حالا که می زنی ، جلویِ آشنا نزن
سجاده و عبایِ مرا می کِشی ، بکش
اما لگد به تربتِ کرب و بلا نزن
آتش زدی به زندگی ام بس کن و برو
دیگر نمک به زخم دلِ من ، بیا نزن
در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟
حداقل مقابلِ همسایه ها نزن
با تازیانه ات به سر و صورتم بزن
حرفی فقط به حضرتِ خیرالنساء نزن
بالای مرکبی و خجالت نمی کشی
پیچیده پای من ، چه کنم؟! بی حیا نزن
مویِ سپید دارم و شیخ الائمه ام
هر طور می زنی بزنم ، با عصا نزن