پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۵۷ ق.ظ
طفل باشی غم بسیار ببینی سخت است
غنچه باشی ستم خار ببینی سخت است
غربت و غارت و داغ و عطش و در به دری
نصف روز این همه آزار ببینی سخت است
اربا اربا تن داماد و اذان گوی حرم
به زمین دست علمدار ببینی سخت است
روی تل بر سر و سینه زدن و بی کسیِ.......
دختر حیدر کرار ببینی سخت است
زیر پا و ته گودال امان از گودال
یک تن و آن همه اشرار ببینی سخت است
بعد از آن بوسه لب عمه ما خونی بود
مثل او حنجر خونبار ببینی سخت است
بین یک خیمه آتش زده بابایت را
با تن خسته و تبدار ببینی سخت است
سر هجده پسر فاطمه را بر سر نی
با دو تا چشم گهربار ببینی سخت است
روضه ام حرف رباب است اگر حرمله را
در همه عمر تو یکبار ببینی سخت است
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود
عمه ات را سر بازار ببینی سخت است
پایکوبی و کف و هلهله و خنده و رقص
دور یک مشت عزادار ببینی سخت است
بین نامحرم و بر ناقه و طفلت به بغل
مادرت را که گرفتار ببینی سخت است
پرده پوشان حریم علی وفاطمه را
وسط مجلس اغیار ببینی سخت است
طفل باشی ولی همبازی خود را دیگر
خسته و دست به دیوار ببینی سخت است
نیمه شب به رخت زجر که سیلی بزند
همه جا را پس از آن تار ببینی سخت است